با یک چاقوی بزرگ و چند عدد کارتن وارد کلاس شد!
یک لحضه جناب ملک الموت را جلوی چشمانم تصور کردم. نزدیک بود از ترس، شلوار خودم را مورد عنایت قرار دهم و در سوگ پولی که باید برای خشک شویی میپرداختم، بنشینم! پیش خود گفتم نکند همهی ما را به شهادت برساند! ما هنوز جوان هستیم و در این دنیا خیلی کارهای ناتمام داریم. هنوز تولید علم نکردهایم! هنوز به مرجعیت علمی نرسیدهایم! در دلم خطاب به او گفتم: مگر پول چندتا بستنی چهقدر میشد که میخواهی جان محترم 20 انسان را بگیری؟! فکر پول دیهی ایشان را کردهای؟! داشتم به راههای دفاع فکر میکردم که دو نفر دیگر، هندوانه به دست، وارد کلاس شدند! یک نفس راحتی کشیدم و آرام گرفتم. چند لحظه همگی در حیرت فرو رفتیم و خندهای تلخ بر لبان بعضی دوستان نشست. منتظر واکنش استاد بودیم. استاد محترم، با اقدامی شایسته جلوی این بدعت را گرفت و اعلام داشت که از هر سه نفر، دو نمره کم خواهد کرد! چنین بود ماجرای هندوانهای که باید کام همه را شیرین میکرد، اما باعث تلخ شدن کام دوستان و مخصوصا استاد شد! بیچاره دوستانی که صابون هندوانهخوری به شکمشان مالیده بودند، حسابی توی ذوقشان خورد!
_ توضیح لازم: استاد این کلاس، بعضی از بچهها را به وسیلهی جریمه شدن با شیرینی یا شبیه آن، تنبیه میکند. این هم یک روش تربیتی کاملا مجرب و جوابگو میباشد.
دانشجو باید
تقلب
کند ! البته باید نکات ایمنی را هم رعایت کند تا مبادا گرفتار مراقبان هشیار و وظیفهشناس شود! اصلا امتحان بدون تقلب، مثل شلوار بدون کش میماند! وجه شباهتش این است که شلوار بدون کش از پا می افتد و دانشجویی هم که تقلب نکند، درسهایش را میافتد و آن وقت است که کلّا از کار و زندگی میافتد!
چند روز پیش، یکی از علما در یکی از مساجد، پس از تبیین ضرورت تبلیغ، فرمود: امیدوارم این آتش (سخنان من) گیرا بوده باشد و همه ی شما به تبلیغ دین بپردازید!
پیش خودم خطاب به حاجی گفتم: حاج آقا! فرمایش شما متین! آتش شما خیلی هم گیرا بود؛ اما چوب ما تر است و چوب تر هم که آتش نمی گیرد! جنس ما خرابات است!
ان شاء الله دوستانی که توانایی تبلیغ دین را دارند، دریغ نفرمایند.
یکی از آرایشگاه های زنانه شعارش این بود: زیباییتان را به ما بسپارید!
ایشان ظاهرا حواسش نیست که معنای دیگری هم از کلامش دریافت می شود. یعنی شما زیباییتان را به ما بدهید! خوب انسان وقتی چیزی را به کسی بدهد، آن را از دست داده است دیگر! مگه نه؟! تازه وقتی زیبایی را می دهی، باید پول هم بدهند؛ درحالی که کلی پول دریافت می کنند!
بعضی از آرایشگاه های زنانه هم می نویسند: ورود مرد ممنوع!
یعنی فقط نامردها می توانند وارد بشوند؟! یعنی اگر آقایی به بهانه ی این که نامرد است، وارد شد، اشکالی ندارد؟! اگر آقایی با چنین استدلالی وارد این آرایشگاه شد، چگونه می خواهند او را قانع کنند؟!