با یک چاقوی بزرگ و چند عدد کارتن وارد کلاس شد!
یک لحضه جناب ملک الموت را جلوی چشمانم تصور کردم. نزدیک بود از ترس، شلوار خودم را مورد عنایت قرار دهم و در سوگ پولی که باید برای خشک شویی میپرداختم، بنشینم! پیش خود گفتم نکند همهی ما را به شهادت برساند! ما هنوز جوان هستیم و در این دنیا خیلی کارهای ناتمام داریم. هنوز تولید علم نکردهایم! هنوز به مرجعیت علمی نرسیدهایم! در دلم خطاب به او گفتم: مگر پول چندتا بستنی چهقدر میشد که میخواهی جان محترم 20 انسان را بگیری؟! فکر پول دیهی ایشان را کردهای؟! داشتم به راههای دفاع فکر میکردم که دو نفر دیگر، هندوانه به دست، وارد کلاس شدند! یک نفس راحتی کشیدم و آرام گرفتم. چند لحظه همگی در حیرت فرو رفتیم و خندهای تلخ بر لبان بعضی دوستان نشست. منتظر واکنش استاد بودیم. استاد محترم، با اقدامی شایسته جلوی این بدعت را گرفت و اعلام داشت که از هر سه نفر، دو نمره کم خواهد کرد! چنین بود ماجرای هندوانهای که باید کام همه را شیرین میکرد، اما باعث تلخ شدن کام دوستان و مخصوصا استاد شد! بیچاره دوستانی که صابون هندوانهخوری به شکمشان مالیده بودند، حسابی توی ذوقشان خورد!
_ توضیح لازم: استاد این کلاس، بعضی از بچهها را به وسیلهی جریمه شدن با شیرینی یا شبیه آن، تنبیه میکند. این هم یک روش تربیتی کاملا مجرب و جوابگو میباشد.
- ۹۲/۰۷/۲۹
سلام
این هشداری است برای کسایی که میخوان به همین سادگی زیر بغل بعضی اساتید هندونه بذارن